masoud sedaghati nasab
همه جوره

ارمغان

لباسهايم را پوشيدم، آنقدر لاغر شده بودم كه در تنم مى رقصيدند!
در آينه، چهره ام را زرد و بى روح يافتم. بيمارى و تب، وجودم را خسته و ناتوان ساخته بود.
چهل روز متوالى در بستر خوابيده و چشمانم به در دوخته شده بود تا شايد، كسى بيايد و مرا از قلعه ى ديو تنهايى نجات دهد، از تاريكى ها و از درد، دردى كه تا استخوانم را فراگرفته بود.
تمايلى به خوردن صبحانه نداشتم. به يك قهوه ى تلخ بسنده كردم و با تلاش بسيار خودم را جمع و جور كرده و به راه افتادم.
روشنايى و هواى تازه ى لندن چشمها و سينه ام را مى آزرد. خواستم برگردم كه صداى لطيفى مرا از رفتن بازداشت.
_ سلام آقاى سهراب نظرى!!
عينكم را روى بينى خود جا به جا كردم و با دقت بيشترى به او خيره شدم. تعجب كردم، چون چند سالى مى شد كه نامم را به " سام" تغيير داده بودم و ديگر پس از چندين سال كسى مرا به نام سهراب نمى شناخت! 
دختر جوان و زيبايى بود با كفش هايى به رنگ زرد. طورى كه پس از چهره ى آسمانيش، نظرم را جلب كرد. 
او را نمى شناختم ولى ادب حكم مى كرد كه لبخندى را بر لبانم بنشانم.
_ سلام بر شما! مى بخشيد، اين بيمارى، حواس مرا به كل مختل كرده. شما را به جا نياوردم!
_ البته كه فعلاً من رو نشناخته ايد ولى اگه با من بياييد حتماً به خاطر خواهيد آورد!! دو هفته اى هست كه منتظرتون هستم!
عجيب بود!! يك دختر جوان بيست و چند ساله...



ادامه مطلب...
تاریخ: دو شنبه 7 مهر 1393برچسب:,
ارسال توسط مسعود

اگر عاشقى، زنجير نفرت را ز بيخ بريده اى
وگر اميدوارى، قلب ديو يأس را نشانه گرفته اى
پس با اميد به عشق در راهرو زندگى گام بردار
نه شتابان!
كه به بيراهه گرفتار آيى
چه، با تدبير كه به پايان سپيد بسر آيى ...




تاریخ: دو شنبه 7 مهر 1393برچسب:,
ارسال توسط مسعود
امتداد فاصله
از اعتبار عاطفه نمیکاهد
همیشه هستی … 
همین حوالی
عکس: ‏امتداد فاصله
 از اعتبار عاطفه نمیکاهد
همیشه هستی … 
همین حوالی‏



تاریخ: دو شنبه 7 مهر 1393برچسب:,
ارسال توسط مسعود
آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 57
بازدید ماه : 100
بازدید کل : 214147
تعداد مطالب : 63
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Alternative content