چشمانش را بر من بست
نگاهش سمت ديگرى را جست
لبانش را بر من دوخت
حرفش را با ديگرى گفت
دستش را از من كشيد
آغوشش را به حراج گذاشت
دوستش داشتم ولى قدرش ندانست
همان به كه از دفترم محو گردد
حال،
يافتم گم كرده ام را
خودم را
بى قيد و بند، آزاد و رها
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط مسعود
آخرین مطالب